کاری که بالاخره به پایان رسید!

 

کاری که بالاخره به پایان رسید! 

 

طاقت فرسا بود و در عین حال خسته کن. با یکی از رادیوها قرارداد بسته بودم. باید در کنار کارها و مصروفیت های خودم، یکی از برنامه های آن را که افغانستان در چهار دهۀ اخیر نام داشت، ادیت و تصحیح می کردم. بیش از 2000 صفحه بود. هر "صاحب نظر" هر چه از دهنش برآمده بود، تایپیست آن را به همان شکل تایپ کرده و تحویلم داده بود. از اشتباهات املایی و انشایی دگه پرسان نکنین! در ابتدا حیران می ماندم کجای آن را ادیت کنم. متن را چند بار می خواندم و بعد از تلاش زیاد، چیزی از آن بیرون می کردم که مفهوم داشته باشد. برخی ها بسیار روده درازی کرده و یک مطلب را چند بار ذکر کرده بودند و باید من آن را به حافظه می سپردم که بار دیگر تکرار نشود. برخی از روزها بعد از آنکه از دفتر فارغ می شدم، به مجرد رسیدن به خانه پشت کمپیوتر می نشستم و به ادیت آن شروع می کردم. اگر برق لعنتی می بود، که خوب، در غیر آن باید به سراغ جنراتور می رفتم و همسایگان را با صدای گوشخراش آن تا نیمه های شب اذیت می کردم. 

 

قرار است این برنامۀ رادیویی به شکل کتاب (دری و پشتو) به چاپ برسد. ادیت آن ماه ها را در بر گرفت تا اینکه به پایان رسید. واقعاً خسته شده بودم. وقتی کار ادیت تمام شد، ادارۀ رادیو از من خواست تا کار ترجمۀ آن را هم انجام دهم. با آنکه بهانه آوردم و معذرت خواستم، ایلا دادنی ام نبودند. از ادیت 2000 صفحه ای برنامه، 500 صفحه برای ترجمه مانده بود. ترجمۀ دری و پشتوی آن را که باید در حداکثر سه ماه تمام می کردم، چند ماه را در بر گرفت، زیرا کارهای دیگر و از جمله مریضی مانع از ترجمۀ آن می شد. 

 

ادیت و ترجمۀ این برنامه نیز کاری بود که بالاخره به پایان رسید، ولی آنقدر خسته ام کرد که نپرسید. دیگران وقتی از دفتر فارغ می شوند و به خانه می روند، احساس خوشی می کنند، اما من وقتی در موتر به سوی خانه در حرکت هستم، دلم شور می زند که کدام کار را باید اول انجام دهم. خوشحالم از این که لااقل سنگینی کار ادیت و ترجمۀ کتاب به پایان رسید و اکنون باید ترجمه و ادیت یکی از کتاب های قطور یکی از نویسندگان مشهور را به پایان برسانیم. این کتاب را به شکل مشترک ترجمه می کنیم. وقتی کار آن به پایان رسید، شما را هم بی نصیب نخواهم ماند.